شامگاه ۲۰ دی ماه خبر آتش سوزی یک دستگاه پیکان وانت توسط اهالی محله یافت آباد به پلیس گزارش شد و بلافاصله تیمی از ماموارن کلانتری ۱۵۱ یافت آباد به محل حادثه اعزام شدند، آنها در لحظه ورود با جسم نیمه جان زنی روبرو شدند که به گفته شاهدین مردی که مدعی بوده همسر اش است او را به آتش کشیده بود.
پس از شروع تحقیقات تیم پلیسی، همسر این زن توسط ماموران کلانتری ۱۵۱ یافت آباد بازداشت شده و زن نیز برای انجام اقدامات پزشکی به بیمارستان سوانح سوختگی یافت آباد انتقال داده شد، اما در نهایت تلاش تیم پزشکی جواب نداده و صبح روز ۲۱ دی ماه این زن سوخته شده روی تخت بیمارستان به کام مرگ فرو رفت.
پس از تایید مرگ این زن به دلیل شدت جراحات سوختگی، خبر این قتل هولناک به بازپرس محمدمهدی براعه از شعبه ۳ دادسرای امور جنایی تهران اعلام شد، وی به همراه تیمی از متخصیصن تشخیص هویت و کارآگاهان اداره ۱۰ پلیس آگاهی در بیمارستان حضور پیدا کرده وتحقیقات خود را آغاز کنند.
شوهر این زن به بازپرس گفت: چند وقتی بود که من و همسرم اختلافات شدید خانوادگی داشتیم، پس از درگیری لفظی باهم، من آنقدر عصبانی شدم که ناخوداگاه به سمت خیابان خلوتی در اطراف خانه رفتم از ماشین پیاده شدم، بنزین را برداشتم و رویش ریختم! مات و مبهوت نگاهم میکرد که فندک را زدم و به آتش کشیدمش.
در ادامه تحقیقات صبح امروز متهم بار دیگر پیش روی بازپرس براعه گرفت و از روز ماجرا چنین گفت: من و مریم ۳۷ سال پیش باهم ازدواج کردیم از همان روزهای اول زندگی مشترکمان به خاطر شکاک بودنش بارها با هم درگیر شدیم، ۳ بار تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم، اما هربار به خاطر بچه هایمان منصرف میشدیم تا اینکه یک ماه قبل از روز حادثه او مرا از خانه خودم بیرون کرد و گفت تمام پولت را به من بده و دیگر به خانه برنگرد.
او در ادامه گفت: دو روز قبل از حادثه وقتی من از شهرستان قزوین به خانه برگشتم در خانه را روی من باز نکرد، اما وقتی دید از جلوی در خانه کنار نمیروم متقاعد شد تا اجازه دهد وارد خانه بشوم به شرطی که صبح با هم به محضرخانه برویم و اورا طلاق بدهم، صبح باهم به محضر خانه رفتیم، اما آنها گفتند امکان جداشدن ما در همان لحظه وجود ندارد.
در راه برگشت به خانه او شروع به فحاشی کردن کرد، من هم عصبانی شدم کنار خیابان ایستادم در سمت شاگرد ماشینم را باز کردم و دبه بنزین را از زیر پای همسرم بیرون آوردم، رویش ریختم و فندکم را روشن کردم.
متهم در ادامه به بازپرس براعه گفت: وقتی آتشش زدم همان لحظه پشیمان شدم سعی کردم از ماشین خارجش کنم و نجاتش بدهم، اما او مقاوت کرد و در آن حال به دنبال گوشی موبایلش بود همین موضوع کار مرا سخت کرد با اینکه دستانم در حال سوختن بود باز هم سعی کردم آتش را خاموش کنم، اما موفق نشدم تا اینکه اورژانس به محل رسید و او را به بیمارستان منتقل کرد، اما بعد از چند ساعت فوت کرد.
در ادامه بازپرس محمدمهدی براعه از شعبه ۳ دادسرای امور جنایی تهران پس از شنیدن اظهارات قاتل و شکایت ۲ فرزندش به زندان منتقل شد.
گفتگو با متهم
چند سال داری؟
۶۰ سال
همسرت را قبل از ازدواج میشناختی؟
نه خیلی اتفاقی باهم آشنا شدیم و ازدواج کردیم
همسرت چند سال داشت؟
نمیدانم، وقتی به دنیا آمده بود شناسنامه خواهرش که فوت شده بود را برای او استفاده کرده بودند، من نمیدانم همسرم متولد چه ماه و چه سالی است
چند سال با هم زندگی کرده بودید؟
۳۷ سال
چند فرزند داری؟
۲ پسر و ۱ دختر
از چه زمانی با هم اختلاف پیدا کردید؟
از همان سالهای اول زندگی مشترکمان با هم اختلافات شدید داشتیم، او خیلی شکاک بود و همین مسئله همیشه باعث دعوا بین ما میشد
چرا همان ابتدای زندگی مشترکتان وقتی با هم اختلاف داشتید جدا نشدید؟
۳ بار تصمیم گرفیتم تا از هم جدا بشویم، اما هربار به خاطر بچهها دوباره باهم آشتی میکردیم
برای چی تصمیم گرفتی او را به آتش بکشی؟
من قصد کشتنش را نداشتم، فقط میخواستم او را بترسانم
اختلاف این دفعه شما بر سر چه موضوعی بود که تا محضرخانه هم رفتید؟
قبل از ازدواج با او با خانمی آشنا بودم چند سال قبل خیلی اتفاقی با او در خیابان روبرو شدم و متوجه شدم همسرش فوت کرده همین موضوع را برای همسرم تعریف کردم از همان سال شکهای او بیشتر شد تا جایی که سر خرید کردنهای ساده و تلفن زدنهای من هم به من شک میکرد همین باعث شد تا از ۲ سال قبل با هم به شدت اختلاف پیدا کردیم
چه شد که اقدام به آتش زدن همسرت کردی؟
یک ماه قبل او از من خواست که طلاقش بدهم و پول پیش خانه را برای به نام او بکنم و خودم هم از خانه برم، اما بعد از سفر به شهرستان وقتی به خانه برگشتم او مرا راه نداد و صبح روز بعد مرا مجبور کرد باهم به محضر خانه برویم و طلاقش بدهم، اما محضر خانه موافقت نکرد، من هم خوشحال از آنجا خارج شدم، چون دوستش داشتم به او گفتم بیا باهم به خرید برویم در راه شروع به فحاشی کردن کرد که من هم عصابی شدم کنار خیایان ایستادم و ظرف یک لیتری بنزین را از زیر پایش بیرون آوردم و روی او ریختم و فندکم را روشن کردم.
وقتی آتشش زدی نخواستی به او کمک کنی یا پشیمان نشدی؟
چرا همان لحظه پشیمان شدم من که قصد کشتنش را نداشتم فقط میخواستم لباسش را اتش بزنم تا بترسد و دیگر حرف نزند، اما اتش به قدری زیاد بود که بدنش هم سوخت خیلی سعی کردم آتش را خاموش کنم، اما موفق نشدم
چرا بنزین داخل ماشینت بود؟
وقتی در راه برگشت از قزوین بنزین تمام کردم یک نیسان به کمک من آمد وقتی خواستم به او پول بدهم قبول نکرد ظرف بنزین را به من داد گفت اگر در طول راه متوجه شدی کسی به بنزین احتیاج دارد به او کمک کن و بنزین را به او بده
همسرت در هنگام انتقال به بیمارستان هوشیار بود؟
بله او خودش با موبایلش به پسرم زنگ زد و از او خواست تا به بیمارستان بیاید
چیزی نگفت؟
نه فقط در همان حالت هم به من ناسزا میگفت
از فرزندات چه درخواستی داری؟
اینکه مرا ببخشند من قصد کشتن مادرشان را نداشتم